اتاق غرق چای است
و قلب من،در دو راهی گذشته و آینده
به چراغ چشمک زنی مینگرد
که شومی حادثه
او را تا سحر بیدار
و ایستاده نگه اشته است
و نقاشی های من
که در گردش بی پایان در نیمه مانده اند
و شیرینی چای گلویم را میزند
و به جای من پدر سرفه میکند
و مریم گلهای دروغین میسازد
و زمین در خواب از قدم هایم میگریزد
و آسمان از آن سوی خط صدا صاف میکند
...
و امروز که فردای دیروز میشود
و من برگ تقویم دیروز را جدا میکنم
که:
او صدا صاف میکرد
و مجنون رباعی میسرود
و شیرین چای را با ولع فرو میداد
و آسمان در خودش زار میزد
و دیروز مچاله شده در دست من بود
و دیگر بر تقویم من جایی نداشت
و مجنون که جنونش را در خودش جمع میبست
و در صفحه حوادث روزنامه برای خود جایی میگشود
و پدر که نرد* را میچید
و من که سیاه** بازی میکردم
...
این ها همه بر تقویم نبود
ودر دستان من بود
تقویمی که دیروزی نداشت
...
و من تاسها را که پنهان از چشمان پدر،
جفت میکردم
و مثل دیروزی،
که در دستان گره خورده ام داشتم
پدر میگوید:
کور است و کور***
و من حواس پرت خاکستری های نقاشی ها
دیروز را در دستانم میفشارم
وبومهای مربع
که تالار ازدواج سبزهاو قرمزها**** بودند
را میان بازی سفیدها و سیاه ها می جویم
و انگار که کسی نقل پخش میکند
و انگار که صدای کِل می آید
و انگار که کسی نمیداند
تقویم من دیگر دیروزی برایش نمانده است...
*تخته نرد
** از اونجایی که :بزرگان سیه مهره بازی کنند
***جفت یک و کنف شدن مونا یک قران
****سبز و قرمز ،دو رنگ مکملن،که ترکیب دو رنگ مکمل یه خاکستری میانه رو میده.جهت اطلاعات بیشتر با 118 تماس بگیرید،یا 110 یا .......اصلاًٌ اطلاعات بیشتر میخوای که چی شه؟